یه روز صبح موش موشک از مادرش پرسید: مادر کی از همه قویتره؟
مادرش خندید و گفت: هر کی به اندازه خودش قویه.موش موشک فکر کرد که مادرش شوخی میکنه.با خودش گفت: امروز میرم جنگلو یه دوست قوی پیدا میکنم.
موشی از خونه بیرون اومدو رفتو رفت تا اینکه خسته شد و روی زمین دراز کشید.
چشمش به خورشید گرمو پر نور افتاد، با خودش گفت: خورشید از همه قویتره چون همه جارو روشن میکنه. بلند شد و فریاد کشید: ای خورشید درخشان که در آسمان میدرخشی، من یه دوست قوی میخوام ،آیا تو دوست من میشی؟
خورشید خندیدو گفت: درسته که من خیلی پر نورم ولی ابر از من قویتره ، چون اون میتونه جلوی من بیادو نورمو بگیره.
موشی از خورشید خانم خداحافظی کرد و رفت.
با خودش گفت: پس من با ابر دوست میشم . بعد به آسمون نگاه کردو یه تکه ابر دید. رفتو رفت تا به ابر رسید.
به ابر سلام کردو گفت: ای ابر پر از باران، من به دنبال یه دوست قوی هستم، آیا دوست من میشی؟
ابر خندیدو گفت: درسته که من میبارمو آب براتون میارم، ولی باد از من قویتره، چون اون منو به هرجا که بخواد این طرفو اون طرف میکشه.
موشی از ابر خداحافظی کرد و راه افتاد.
موشی با صدای بلند باد رو صدا کرد. یه دفه گردو غبار به هوا بلند شد.موشی فهمید که باد اومده. سلام کردو گفت: ای باد قوی که به هرجا میری، من یه دوست قوی میخوام ، آیا تو دوست من میشی؟
باد گفت: درسته که من همه جا میرم، ولی کوه از من قویتره، چون وقتی به کوه میرسم دیگه زور من به اون نمیرسه و مجبورم که بایستم.
موشی از باد تشکر کرد و راه افتاد.
موشی راه افتادو رفت تا به کوه رسید.از کوه بالا رفتو با صدای بلند سلام کرد و گفت: ای کوه بلندو پر زور ، من یه دوست قوی میخوام ، آیا تو دوست من میشی؟
کوه گفت: درسته که من بلندو سخت هستم ، ولی وقتی زمین خودشو تکون میده تمام سنگام میریزه، پس زمین از من قویتره.
موشی گفت: پس من با زمین دوست میشمو راه افتاد.
موشی از کوه پایین اومدو زمینو صدا کردو گفت: ای زمین پر زور که میتونی کوهو تکون بدی،من یه دوست قوی میخوام ، آیا تو دوست من میشی؟
زمین گفت: درسته که من خیلی بزرگم ولی از من قویترم هست. مثلا خود تو میتونی منو سوراخ کنی و روی من خونه بسازی. موشی تازه متوجه حرف مادرش شد و فهمید هر موجودی میتونه هر کاری بکنه به شرط اینکه خوب فکر کنه.
- ۹۸/۱۰/۰۴