کتاب‌های کودک من

در این‌جا بهترین شعرها، داستان‌ها و مطالب خواندنی درباره کودک را ارائه می‌دهیم.

کتاب‌های کودک من

در این‌جا بهترین شعرها، داستان‌ها و مطالب خواندنی درباره کودک را ارائه می‌دهیم.

  • ۰
  • ۰

یکی بود یکی نبود، توی جنگلای استرالیا کنار یه رودخونه درخت بزرگی قرار داشت که کبوتری با جوجه هاش روی اون درخت زندگی میکردن.هر چی جوجه ها بزرگتر میشدن به غذای بیشتری نیاز داشتن، برای همین کبوتر مادرو پدر با هم به دنبال غذا میرفتن.
یه روز که جوجه ها تنها مونده بودن یه گنجشک پر زدو کنار لونه جوجه ها نشست، جوجه ها که تا به حال هیچ پرنده ای جز مادر و پدر خودشون ندیده بودن با دیدن گنجشک از ترس سرهاشونو زیر پراشون قایم کردن.
گنجشک گفت: چرا از من میترسین؟ به من میگن گنجشک .منم بچه هایی مثل شما دارم. اومدم براشون غذا پیدا کنم، اونا کرمایی که روی درخت شما هستنو خیلی دوست دارن. اونا به گنجشک گفتن: چقدر تو زیبا هستی و چه قشنگ سریع بال میزنی و پرواز میکنی. گنجشک گفت: خداوند این بالای زیبارو به من داده تا با اونا به هر جایی که میخوام پرواز کنمو از نعمتای خدا برای خودم و بچه هام غذا تهیه کنم. جوجه ها داشتن با گنجشک صحبت میکردن که در خت تکون خورد، سریع ترسیدنو دوباره سراشونو لای پر هم قایم کردن.
یه حیوون بزرگ با پنجه های قوی، گوشای پهنو بدن پشمالو که خیلیم با نمکو مهربون به نظر میرسید به درخت چسبیده بود.
به جوجه ها نگاه کردو گفت: نترسین ، شما که غذای من نیستین .جوجه ها گفتن: مارو چه جوری دیدی؟ ما که قایم شدیم. کوالاگفت: ولی فقط شما سرتونو قایم کردین ، بدنتون بیرون بود. جوجه های قشنگ اسم من کوآلاس. من یه جور خرس درختی امو تو همسایگی شما با خونوادم کنار این درخت زندگی میکنم.
جوجه ها گفتن خوش به حالت میتونی همه جا بری. کوآلا گفت: ولی منو همه حیوونایی که بال نداریم دوست داریم مثل شما پرنده باشیمو تئ آسمون آبی و زیبای خداوند پرواز کنیم.خدا نعمت بزرگ پرواز کردنو به شما داده، صبر کنین بزرگتر بشین ، عجله نکنین. شما هم میتونین مثل مادرو پدرتون قشنگ به هرجایی که خواستین پرواز کنین.
یه مرتبه کوآلا دید عقابی به لونه کبوترا برای شکار جوجه ها نزدیک میشه. کوآلا سریع فریاد زد:
خطر! و خودشو روی لونه ی جوجه ها انداختو با پنجه هاش به بالای پرنده شکاری زد تا پرنده رو دور کنه.
گنجشک که این صحنه رو دید خودشو به کبوتر پدر و مادر رسوندو گفت: جوجه هاتون تو خطر هستن ، زود بیاین. خانم کاکلی و کوآلا با کمک هم به هر زحمتی که بود پرنده ی شکاریرو دور کردن. کوآلا کمی زخمی شده بود ولی خوشحال بود که تونسته جوجه های همسایه رو نجات بده.
کبوتر مادر از گنجشک و کوآلا برای نجات جون جوجه هاش تشکر کرد و بعد از اون داستان شجاعت کوآلا تو جنگل پیچیدو همه اونو کوآلای قهرمان صدا میزدن. این بود داستان زیبای کوآلای قهرمان. برای شنیدن قصه های کودکانه بیشتر اینجا کلیک کنید.

  • ۹۸/۱۰/۰۴
  • sahar boxartsahar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی