روزی روزگاری توی یه دشت بزرگ و سرسبز یه عده اسب زندگی میکردن. اونا همه جا با هم میرفتنو همیشه پیش هم بودن . روزا میرفتن از دشتای سرسبز علف میخوردنو از چشمه خنکی که اونجا بود آب میخوردن.کره اسبا هم با هم میدوییدنو بازی میکردن.
بین این اسبا یه کره اسب خوشگلم بود که یه فرقی با اسبای دیگه داشت. اون روی سرش یه شاخ خیلی قشنگ داشت. اسم این کره اسب شاخدار بود.
بچه ها همه اسبا کره اسب شاخدار رو خیلی دوست داشتن ولی خودش اصلا از شاخش خوشش نمیومد. دلش میخواست شکل اسبای دیگه باشه . احساس میکرد این شاخ مزاحمشه.
کره اسب شاخدار پیش خودش میگفت: آخه این شاخ به چه درد من میخوره؟ اصلنم قشنگ نیست.من دلم میخواد شکل اسبای دیگه باشم.
تا اینکه یه روز گذاشتو از پیش اسبا رفت. رفت تا شاخشو یه جوری ببره یا ازبین ببره. بچه ها به نظرتون ادامه قصه کره اسبی به نام شاخدار چی میشه ؟ خلاصه کره اسب شاخدار همینجوری که تنها به راهش ادامه میداد، یهو توی آسمون ، اونور دشت، چشمش به یه رنگین کمون خیلی خوشگل افتاد. نه یکی، چندتا رنگین کمون.
کره اسب شاخدار انقد محو تماشای اونا شد که شاخش یادش رفت. دویید به طرف رنگین کمونا. دویید و دویید تا یه دفه چشمش به یه صحنه خیلی عجیب و قشنگ افتاد.شاخدار خیلی تعجب کرده بود. کلی اسب اونجا بود که مثل خودش شاخ داشتن.
و تازه….از شاخ هر کدوم از اسبا یه رنگین کمون خیلی خوشگل بیرون اومده بود. شاخدار هاج و واج داشت نگاشون میکرد که اسبا اونو دیدن.
همه اومدن به سمتشو بهش سلام کردن: سلام ، توچه تک شاخ خوشگلی هستی،عجب شاخی داری!
شاخدار گفت: تک شاخ؟ تک شاخ چیه؟ من یه اسبم.
تک شاخا بهش گفتن که به اسبایی که یه شاخ رو صورتشون دارن میگن تک شاخ.
تک شاخا توی باغ وحشا یا توی کتابای علمی نیستن. اونا فقط توی رویاها زندگی میکنن.
و تازه شاخشون یه چیز بی فایده نیست،بلکه یه شاخ جادوییه و کمترین کارش اینه که از توش رنگین کمون دربیاد.
وبعد به شاخدار یاد دادن چه جوری از شاخش استفاده کنه.
کره اسب شاخدار خیلی خیلی خوشحال بود که با اینکه شبیه اسبای دیگه نیست ولی یه موجود رویایی منحصر به فردو خارق العادس. با این حال دلش برای خونواده اسبا تنگ میشد. به خاطر همینم برگشت پیششون تا بهشون نشون بده با شاخش چی کار میتونه بکنه. این بود داستان زیبای کره اسبی به نام شاخدار.
- ۹۸/۱۰/۰۴